فاطمه زهرافاطمه زهرا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 27 روز سن داره

دختر نازم فاطمه زهرا

توت

سلام امید مامان الان اردیبهشت ماهه و فصل توت بابای شما هم که عشق توت شام چهارشنبه بود که با پدر جون و خاله رفتیم توت بخوریم تا 3هم توی خیابونها بودیم. فرداشبش هم با عموها رفتیم. اینجا هم خیابان مرداویج هست .ساعت 4نیمه شب.20اردیبهشت. همه داشتند توت میتکوندند و شما من را بردی کنار گلها و مرتب می گفتی : گل گل گل ...
21 ارديبهشت 1392

تولد خاله

سلام عشق مامانی دیروز تولد خاله الهام بود. همگیمون  خونه مامان جونی بودیم.عمو مرتضی کیک خریده بود و خاله می خواست قبل بریدن کیک اون را بزاره جلوی شماکوچولوها تا بالذت بخورید. نازنین زهرا کوچولو با سر و صورت رفت توی کیک و همه جاش را پر کرد و میخورد. شما اما گوشه نشسته بودی و بهش نگاه میکردی! کلی از دست شماها خندیدیم. تازه آخر کار یه چنگال برداشتی و آروم آروم شروع کردی به خوردن قربون دختر ناز و با ادبم بشم من. ...
21 ارديبهشت 1392

واکسن هجده ماهگی

سلامممممممممم عشق مامانی دیروز واکسن داشتی و مامانی با کلی دلهره به همراه بابایی رفت تا واکسن هجده ماهگیت را بزنیم. خیلی دردت اومد دلم کباب شد بعد هم پای چپت درد داشت و مثل پیرزن ها دولادولا راه میرفتی . دیشب هم کمی تب کردی امما با خوردن استامینوفن بهتر شدی. مامان جونم امیدوارم هیچ وقت مریض نشی و همیشه سالم باشی.  خدارا شکر واکسن هات تمام شد و رفت تا هفت سالگی. دوست دارم عزیز دلم ...
19 ارديبهشت 1392

ارباب

سلامممم دختر عزیزم الان ساعت 6 صبح است و شما خوابیدید. دیشب ساعت یک بود که خواستیم بخوابیم و شما با تلاش زیاد برای خوابیدن مقاومت می کردی. آخر هم به گریه متوسل شدی و به زنون اشاره بهم فهموندی که هوس آب تنی کردی. خلاصه که هیچ ترفندی شما را منصرف نکرد و نیمه ی شب مجبورم کردی ببرمت حمام. قربونت برم ارباب زندگی من. ...
12 ارديبهشت 1392

تولد بابا

امشب شب دهم اردیبهشت هست و شب تولد بابایی دیشب خونه ی مامان جونی بودیم و بعد از شام برای بابایی کیک خریده بودیم نشتیم خوردیم.من هم به بابایی یه سکه کادو دادم. پدر جون یک هفته ای هست که از مشهد اومده و ما گفتیم دیگه پیشمون بمونه. امیدوارم خدا یه کار خوب براش پیدا کنه تا دوباره همگیمون دور هم جمع باشیم/ این هم عکس شما و پدر جون در میون بادکنک های جشن       ...
11 ارديبهشت 1392

جشن میلاد

سلامممممممم عشق من خدا را شکر میکنم که تو را به من داد.تویی که سبب آرامش منی،تویی که تمام وجود منی. دوستت دارم عشق کوچک من. شما الان هجده ماهه شدی. الان توی رخت خواب خوابی و مامانی فرصت را غنیمت شمرده برای انجام کارهاش. الان ساعت نزدیک یک نیمه شب هست و فردا خونه ی ما جشن میلاد حضرت زهرا. امیدوارم که همیشه پیرو خانم باشی. امیدم این چند وقت سعی کردم هر روز یه چیز تازه یادت بدم. چیزهایی مثل صدای حیوانات و یا حرکات جدید. توی پست بعدی  اونها را برات می نویسم. ...
11 ارديبهشت 1392

هجده ماهگی

سلامممممممممممم نفس من میخوام برات تازه ترین چیزهایی که یاد گرفتی را بنویسم. الان هجده ماهه هستی امیدوارم همیشه سالم باشی. مامانی که نماز میخونه شما هم روسری سر میکنی و  رکوع و سجده میری.زبانت را هم توی دهنت می چرخونی یعنی داری ذکر میگی . آفرین دختر نماز خوانم دقت و توجهت به محیط اطراف خیلی خیلی زیاده.کوچکتری عکس ها نظرت را جلب میکنه و حالات چهره در عکس ها بالافاصله توسط شما تکرار میشه. خیلی مهربون هستی . وقتی خودم را به خواب میزنم بوسه بارونم میکنی . وقی هم میفهمی از دستت ناراحتم با دد گفتن و داکی کردن میخوای از دلم در بیاری. هر کس دیگه که می خوابه میدوی میری کف پاهاش را قلقلک میکنی .گاهی...
10 ارديبهشت 1392
1